قلب شیشه ای
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را برای بار دوم برایت باز گوید. چرا مرا شکستی ؟چرا؟ اشعاری برایت سرودم که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟ چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟ زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم. خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم. چرا این چنین شد/؟چرا؟ من که بودم؟ که هستم به کجا دارم می روم؟
دیگه تو رو ندارم تورو ازم گرفتن گفتن فراموشت کنم منو دست کم گرفتن گفتن که عشق تو کجا لایق اسم اون میشه گفتن برو که عشق اون قسمت دیگرون بشه منم گفتم اگه که خالی دستام اگه هیچی ندارم عوضش برای تو یه قلب دیونه دارم اگه که تورو گرفتن اگه تو داری میری عوضش توی خیالم با تو پروازی دار
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||
![]() |